|
همشهري
در تاریخ
28
/8
/
1394
در ساعت
3
:
12
متن زیر را ارسال کرده است |
حوصله کن صبح که باران آمد همهی ما زیر فوارهی گل سرخ نماز خواهیم خواند. تو فکر میکنی من بیخبر ماندهام که بر این مردم خسته چه میرود ؟ من با یک عدهی عجیب سر دعوا دارم آقا. ! لگام بر دهان زنبق و ستاره میزنند. به من میگویند تو نامحرم حضور عیش و انتظار علاقهای. ! خدایا نیزارهای خزانی به شکر نشستهاند اما من پیش پای خود را خوب نمیبینم. نمیدانم این تاریکی تا کجای جهان ادامه دارد ، واقعا مشکل است ؛ به من بگویید : چراغ روشن است یا چاه شب بلند ؟ شما چطور عصای کور و لقمهی گرسنه را ربوده باز به وقت نماز گریه میکنید ؟. در ازدحام این همه ظلمت بیعصا، چراغ راهم را از من گرفتهاند اما من دیوار به دیوار از لمس معطر ماه به سایهروشن خانه باز خواهم گشت. پس زندهباد امید حتي اگر تدبيري نباشد !
|
|
علی
در تاریخ
27
/8
/
1394
در ساعت
29
:
11
متن زیر را ارسال کرده است |
جای تاسف دارد که چنین وجود نازنینی( جدای از ارزش هنری ایشان) نتواند حتی کسب درآمد کند جلوی هنر و تدریس شان هر دو را گرفته اند
رشته ایشان برق و مخابرات است و از رشته های انسانی نیست از چه می ترسند لابد از غذا خوردن این بنده خدا می ترسند
وای بر این دولت که تا کنون کاری نکرده حصر را که کاری نکردند این جور موارد را هم نمی توانند
|
|